نوشته‌های یک مادرِ‌ مهندسِ کتاب‌بازِ کمی نویسنده… راضِ کتاب‌باز!

نوشته‌های یک مادرِ‌ مهندسِ کتاب‌بازِ کمی نویسنده… راضِ کتاب‌باز!

آدم‌ها

 

ردیفشان کرده بودم که سال ۱۴۰۱ را با همراهی‌شان به پایان برسانم،

نشد!

ایستادند یک گوشه منتظر تا بعد از سال تحویل بروم سر وقتشان،

رفتم.

حتی دست همه‌شان را گرفتم و با خودم به عیددیدنی بردم.

گاهی یکی را گاهی پنج شش‌تایشان را!

همه‌جا همراهم بودند.

تا امشب که همگی با هم چپیدیم توی یک کوپۀ چهار نفره!

همسر و پسرک که خوابیدند، ما زیر نور چراغ‌خواب کوپه نشستیم به گعده

و همین الان معاشرتمان تمام شد!

آدم‌های کتاب «آدم‌ها» را می‌گویم!

اولین کتاب سال ۱۴۰۲…..

 

🖊️: راضیه نوروزی

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *