کلمۀ سال ۱۴۰۳
روز اول فروردین امسال، وقتی مجری برنامه پرسید «واقعاً، خداوکیلی با کلمهای که برای سال انتخاب میکنی، زندگی میکنی؟ باورش داری؟» همۀ لحظاتی که برای ماندن کنار کلمۀ
خط روایت ۳ : تا حقیقت
نور خورشید هرجا بود یک راهی پیدا میکرد و خودش را به چشمهایش میرساند و منعکس میشد و نمیگذاشت به صورتش خیره شوی. چشمهای سبزرنگش صیقلیتر از هر
خط روایت ۲ : بهشت نگاهش
دو انگشت اشارهاش را فشار داد روی دو گوشۀ میانی چشمش و اجازه نداد اشکها بریزند پایین. چند نفس عمیق کشید و آب دهانش را قورت داد و رویش
خط روایت ۱ : طریقالعلما… طریقالنور
وقتی برای طلبیده شدن سفر کربلا، هشت شهید گمنام یادمان شلمچه را واسطه کرده بود فکرش را نمیکرد کمتر از چهل روز بعد در شلمچه به فاصلۀ چند
فاتح و مفتوح تویی
صبح روز دوم محرم وقتی از خواب بیدار شدم، قبل از رفتن به روضهی خانهی همسایه، دردهایم شروع شد. کمتر از یک ساعت روی تخت بیمارستان بودم و
شام غریبان ما
دارم فکر میکنم اگر از یک دهه قبل از روز عاشورا روضه شنیدن و بر سر و سینه زدنهایمان شروع نمیشد، چه میشد؟ مثلاً از اول محرم خبری
تیر سهشعبه… چند قطره مولتی ویتامین…
شب سوم محرم بود که زودتر از موعد و ناغافل آمد اما بیستوسوم محرم بود که نفسش بند آمد. داشت خوابش میبرد که یادم آمد قطرۀ مولتیویتامینش را
خال سیاه عربی
خال سیاه عربی را بهار دست گرفتم تا پیش از ایام ذیالحجه مطالعهاش را تمام کنم، نشد! چرا نشد؟! (با احترام به شاعرانگی جناب حامد عسکری) چون خال
بهار ۱۴۰۲ و بزرگان ادبیات معاصر
اسفند ۱۴۰۱ که جلوی عدد ۳ برنامههای ۱۴۰۲ نوشتم «مطالعۀ ادبیات بزرگان معاصر»، برای فصل بهار فقط قصد شاگردی «جلال آل احمد» و همسر عزیزش «سیمین بانوی دانشور»
آخرین نوشتهها
موضوعات
- توسعۀ فردی (۲۰)
- خواندمیها (۵۰)
- خواندمیهای گذشته (۱۰)
- دستهبندی نشده (۱)
- دلنویسی (۵۹)
- کارگاه «با هم نویسیم» (۱۸)
- کتاب «مِثل مادری» (۷)
- معرفی کتاب (۱۰)
- نوشتن یعنی زندگی (۲۶)
آخرین دیدگاهها