نوشته‌های یک مادرِ‌ مهندسِ کتاب‌بازِ کمی نویسنده… راضِ کتاب‌باز!

نوشته‌های یک مادرِ‌ مهندسِ کتاب‌بازِ کمی نویسنده… راضِ کتاب‌باز!

بهار ۱۴۰۲ و بزرگان ادبیات معاصر

 

اسفند ۱۴۰۱ که جلوی عدد ۳ برنامه‌های ۱۴۰۲ نوشتم «مطالعۀ ادبیات بزرگان معاصر»، برای فصل بهار فقط قصد شاگردی «جلال آل احمد» و همسر عزیزش «سیمین بانوی دانشور» را داشتم. اما امروز که رفته‌ام سر وقت دفتر برنامه‌ریزی برای ردیف کردن برنامه‌های تابستان، مطالعه و بررسی بعضی آثار «احمد محمود»، «محمود دولت آبادی»، «صادق چوبک» را هم از سر گذرانده‌ام و نشسته‌ام سر کلاس «غلامحسین ساعدی» تا پایان بهار.

اگر بخواهم از سد خودافشایی در مطالعه عبور کنم باید بگویم تا همین چند ماه پیش وقتی دوستی از قلم اساتید بزرگان ادبیات معاصر با اشتیاق صحبت می‌کرد و حال خوش مطالعۀ آثارشان را به اشتراک می‌گذاشت احساس می‌کردم سرم پوک می‌شود، دهنم ترش و لب‌هایم مچاله که «چرا من هیچ وقت این حالو ندارم؟! چرا هر وقت این کتاب‌ها رو می‌خونم احساس می‌کنم درک و فهمم رو گذاشتم پشت در اتاق و اومدم نشستم به خوندن این کتاب‌ها؟! چرا موقع خوندن چشمام سیاهی می‌ره از دریای سیاهی محتوای این کتاب‌ها و قبل از غرق شدن، با بستن کتاب خودمو نجات می‌دم؟!» (البته که آثار جلال خان آل احمد استثناست!)

تا اینکه برای سال ۱۴۰۲ تصمیم گرفتم حتی به قدر دقایق و ساعتی، سر کلاس فرم و تکنیک نویسنده‌های معاصر بنشینم، حتی به قیمت جان کندن در اتمام هر کتاب! نشستم و همۀ هوش و حواسم را محکم چسبیدم که از چارچوب فرم در نرود، از محدودۀ تکنیک‌ها، توصیفات و کلمات بدیع و اصیل!

و حالا این روزهای آخر بهار، آرام‌ترم و فرار، ترجیحم نیست.

سال گذشته بسیاری از آثار «جلال خان آل احمد» را با دوستانم در جمع‌خوانی‌های اول صبح زیرورو کردیم و جناب جلال با جملات کوتاه و روان و روایت جذاب تجربه‌زیسته‌های به ظاهر ساده‌، باز هم جایگاهش را در صدر جدول نویسنده‌های مورد علاقه‌ام حفظ کرد.

از ابتدای بهار امسال هم با «سووشونِ» بانو دانشور و «به کی سلام کنم؟»ش خلق شخصیت آموختم، به ویژه شخصیت «زن»!

«زن»، همان کلمه‌ای که وقتی موضوع کتاب، محفل یا جلسه‌ای باشد، چشم‌بسته استقبال می‌کنم چه برسد به اینکه در قلم یک نویسندۀ ارزشمندِ زن فریاد شده باشد!

«سیمین دانشور» با نمادگرایی و استفاده از راوی دانای کل، راوی روایت زنان معمولی است زنانی ساده و قابل درک که خواننده با آن‌ها ارتباط می‌گیرد. او با بهره‌گیری از یک ویژگی تقریباً انحصاری در زنان، گره‌ کشمکش‌های داستانی را باز می‌کند، با «مونولوگ»، صحبت با خویشتن!

سیمین دانشور را باید با تأمل خواند، کسی که سدّ مردانه‌نویسی در داستان ایران را شکست و زنان دیگر را نیز به این راه فرا خواند.

در ادامه «غریبه‌ها و پسرک بومی» به دست و بعد هم با «زائری زیر باران» رفتم نشستم سر کلاس نویسندۀ هم‌شهری‌ام «جناب احمد عطا» (احمد محمود خودمان)!

آنچه از کلاس درس ایشان تا همیشه به یاد خواهم داشت اولین، مهم‌ترین و محکم‌ترین گام در نوشتن داستان‌ است: «ساختن پرونده شخصیت کامل» برای شخصیت‌های داستان به‌ویژه شخصیت اصلی! وقتی آقای احمد محمود می‌گوید: «نویسنده باید آدم‌های داستانش را واکاوی کرده باشد نه فقط آنچه را که به فعل است بلکه با آنچه در توانایی آنهاست هم باید آشنا باشد. حتی اگر در داستان او از قوه به فعل تبدیل نشود.»

تصویرسازی‌های زنده و استفادۀ هماهنگ زبان و فضا و جغرافیا در داستان‌های احمد محمود همه چیز را واقعی و باورپذیر و جذاب کرده است.

شخصیت‌های ساخته و نساخته توی ذهنم بلند بلند صحبت می‌کردند و من فقط همهمه‌شان را می‌شنیدم، نه حتی یک کلمۀ واضح، که رسیدم به صفحات چهل‌و‌چند «آوسنۀ بابا سبحان» و متوجه شدم بدترین کتاب «محمود دولت‌آبادی» را به لحاظ تناسب نداشتن با روحیاتم انتخاب کرده‌ام!

در دنیای من مردهای موسپیدکرده باید خوشحال باشند، به قدر ذره‌ای غم در نگاه و کلامشان روانم را به هم می‌ریزد، چه رسد به غصۀ به قدرِ عالَمِ بابا سبحانِ محمود دولت آبادی!

با اشک و ناله «آوسنه» را تا آخر خواندم.

انگار که منتظر نظر آقای جوان آراسته دربارۀ محمود دولت آبادی باشم، با شنیدن صحبت‌هایشان در جلسۀ نویسندگی خلاق پروندۀ کتاب‌های محمود دولت آبادی را بستم و گذاشتم کنار!

همین که آموختم توجه به جزئیات و توصیف چهره و حالات روحی شخصیت‌ها و استفادۀ بی‌پروا از واژه‌های محلی و حتی کهن باعث ارتباط عمیق مخاطب با داستان و نویسنده می‌شود برایم کافی بود.

پشت در کلاس «صادق چوبک» بودم که درس دورۀ نویسندگی مقدماتی رسید به جلسۀ دهم و موضوع مهم «زاویۀ دید»! برای هنرجوها از ویژگی‌های زوایای دید مختلف گفتم و خودم نشستم به خواندن «انتری که لوطیش مرده بود» و جستجو دربارۀ باقی آثار چوبکِ بوشهری.

از ویژگی‌های اصلی آثار چوبک می‌توان به گردش ماهرانۀ زاویۀ دید اشاره کرد. راوی حیوان یا حیوان راوی هم ویژگی غریبی به آثار چوبک داده، خیلی غریب! زبان توصیف‌گر و عینی چوبک و شیوۀ استفاده‌اش از زاویه دید، حکم یک دوربین فیلم‌برداری برای مخاطب دارد. نکتۀ مهم در آثار چوبک برای من گسترۀ واژگانی اوست. واژه‌‌ها همیشه برای من مهم و جذابند!

و حالا با لذت همراهی واژه‌ها رسیده‌ام به کلاس «غلامحسین ساعدی» برای ادامۀ مسیر مطالعۀ آثار بزرگان معاصر تا پایان بهار!

 

🖊️: راضیه نوروزی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *