نوشته‌های یک مادرِ‌ مهندسِ کتاب‌بازِ کمی نویسنده… راضِ کتاب‌باز!

نوشته‌های یک مادرِ‌ مهندسِ کتاب‌بازِ کمی نویسنده… راضِ کتاب‌باز!

همونی که می‌خواستم…

📝 روایت‌نامه‌ای از دوره‌ی نظم شخصی و کار خلاقانه!

(دوره‌ی آن‌لاینی که جلسات آن از ابتدای فروردین ۱۴۰۰ هر روز ساعت ۷ صبح برگزار می‌شد.)

 

– می‌خوام یه دوره‌ی آموزشی مجازی ثبت نام کنم.

+ خوبه! چی هست این دوره؟

– دوره‌ی نظم شخصی و کار خلاقانه. از ۵ فروردین شروع میشه.

+ از ۵ فروردین؟! مطمئنی؟! توی تعطیلات عید؟!

– بله. تازه کلاس ساعت ۷ صبح تشکیل میشه!

+ شوخی می‌کنی! توی تعطیلاتش رو میشه یه طوری کنار اومد، ولی ۷ صبحش خیلی ناباورانه است!! فکر کن، تعطیلات نوروز، ساعت ۷ صبح بشینی جلوی سیستم، منتظر استاد!

– نه، واقعاً جدی میگم! البته میشه بعداً آفلاین هم فایل صوتی کلاس رو گوش داد، ولی خب همه‌ی لطفش به اینه که به طور زنده و مستقیم توی کلاس‌ شرکت کنم. مخصوصاً که من همیشه دنبال بهانه هستم برای صبح زود بیدارشدن و بیدارموندن و انجام کارهام در آرامش! چه بهتر که از روزهای اول سال شروع بشه.

 

این چند جمله، دیالوگی بود که بین من و همسرجان شکل گرفت، وقتی تصمیم گرفتم در «دوره‌ی نظم شخصی و کار خلاقانه‌ی استاد کلانتری» شرکت کنم.

مدت‌ها بود بعد از آزمون و خطای بسیار به این نتیجه رسیده‌بودم که کارها و برنامه‌های روزمره را در دفتر برنامه‌ریزی یادداشت کنم تا هم آرامش روانی از ثبت برنامه‌ها داشته‌باشم، هم به خاطر مشغله‌ی زیاد مادری، کاری را فراموش نکنم. دفتر برنامه‌ریزی برایم شده‌بود یکی از منابع آرامش!

با همه این‌ها کارها به خوبی پیش نمی‌رفت. گاهی انگیزه‌ام کم می‌شد و یا به کلی از بین می‌رفت. مخصوصاً اگر یک روز، چند ساعت به پروژه‌ی اصلی‌ام رسیدگی نمی‌کردم، کم‌کم ناامید می‌شدم و روزها می‌شد که سراغش نمی‌رفتم و انجامش را هر روز به روزهای بعد موکول می‌کردم.

گاهی تلاش می‌کردم صبح‌ها بعد از نماز صبح نخوابم تا در آرامش، کارها و برنامه‌های شخصی‌ام را انجام دهم، بنویسم، مطالعه کنم، صوت انگیزشی گوش کنم. موفق هم بودم.

اما باز هم می‌شد شب‌هایی که دیر می‌خوابیدم و صبح روز بعد نمی‌توانستم از تخت خوابم دل بکَنم و به کارهایم برسم. راستش انگار زورِ خواب به زورِ انگیزه‌ام می‌چربید، وگرنه می‌شد یک طوری خواب را دست به سر کرد!

همین باعث می شد هیچ روند منظم و راضی‌کننده‌ای در انجام کارها نداشته‌باشم. اما از همان اسفند‌ماه شروع کردم به نقشه‌کشیدن برای سالِ دوصفر، همان ۱۴۰۰ خودمان!

سال دوصفر باید متفاوت‌تر از سال‌های دیگر می‌شد. برای متفاوت بودن نیاز به برنامه و روش کاری متفاوت داشتم.

تعداد زیادی پیج آموزش برنامه‌ریزی را بالا و پایین کردم، چند لایو آموزشی برای تعیین هدف و برنامه‌ریزی شرکت‌کردم، بعضی روزها چند ساعت می‌نشستم و کلی‌ طرح و ایده می‌نوشتم برای برنامه‌ریزی درست، اما هیچ‌کدام کارگر نیفتاد و راضی‌ام نکرد! نیاز به یک راهنما و ایده‌ی نو داشتم برای سال نو، برای زندگی نو!

با دیدن تبلیغات دوره‌ی نظم شخصی در سایت مدرسه‌ی نویسندگی احساس کردم گم‌شده‌ام را پیدا کردم!

حداقلش این بود که این دوره را هم امتحان می‌کردم و کسب تجربه می‌کردم. اما انگار چیزی از درون به من می‌گفت: «خودشه، شک نکن! همونیه که می‌خواستی»!

و حالا که بعد از بیست و سه جلسه کلاس مفید و سازنده و پر از ایده‌های نو و کاربردی، روند پیشرفت پروژه‌های مهم، کارهای روزمره و حال خوبم را می‌بینم و برکت برگشته به زمان‌های باارزش زندگی‌ام، خوشحال و شاکرم که شرکت در این دوره‌ی خلاقانه‌ی استاد کلانتری را به خودم هدیه کردم و «این همونی بود که می‌خواستم»!

این «دوره‌ی نظم شخصی و کار خلاقانه»، نه فقط یک دوره‌ی نظم‌آموزی، بلکه یک دوره‌ی عالی برای خودشناسی بود! مخصوصاً که با پیشنهاد جذاب استاد در ابتدای دوره (نوشتن کتاب نظم شخصی) برای همه‌ی ما یک خودآگاهیِ واقعی رقم خورد.

هدف‌گذاریِ اصولی با زمان‌بندیِ مناسب در حد و اندازه‌ی توانایی‌های فردی، از نتایج مهم و شوق‌برانگیزِ نوشتن «کتاب نظم شخصی» با استفاده از ایده‌های تازه‌ای بود که در این دوره، استاد کلانتری به ما آموزش دادند.

تجربه‌ی اعتماد به نفس شیرینِ امیدوارکننده در انجام کارها و پروژه‌های روزانه، یکی از ثمرات سحرخیزی و انجام کارها مخصوصاً پرداختن به پروژه‌ی اصلی هدف‌گذاری شده‌ی ماهانه به مدت ۲ ساعت، در اوج تمرکز روزانه بود، که بارها و بارها در طول روزهای برگزاری دوره تجربه کردم و تصمیم جدی به ادامه‌ی آن دارم. چون انجام کارهای دیگر در طول روز به شدت تحت تاثیر شروع آن روز است و شروعِ این چنینی مطمئناً اراده و انگیزه ما را برای ادامه‌ی روز و پرداختن به کارها چند برابر خواهد کرد.

البته برای سحرخیزی و شاداب بودنِ اول صبح، نیاز به پیش‌زمینه‌ای مهم است. «خوابیدن قبل از ساعت ۱۱ شب» پیشنهاد استاد کلانتری بود.

یکی از نقاط عطف این دوره برای من یادگیری «تقسیم بندی کارها به دو گروه ثابت و موقت» و انجام آن‌ها در «سه سطح خرد، خوب و عالی» بود.

شیوه‌ای که باعث می‌شود به هیچ دلیل و بهانه‌ای از انجام پروژه و حرکت به سمت هدف تعیین شده دور نشویم.

قرار گرفتن در مسیر انجام این روشِ کاری، برای من یک پیروزی بزرگ بود! برای من که قبلا اگر یک روز موفق به نوشتن و مطالعه‌کردن نمی‌شدم، ناامیدی همه‌ی لحظه‌هایم را احاطه می‌کرد و هر روز بیشتر از روز قبل از هدفم دور می‌شدم.

انجام کارها در سطح خرد، باعث می‌شود تحت هر شرایطی، بدون مقاومت مغزمان، به انجام کارها بپردازیم.

به قول استاد: «حیات یک کار، در گرو انتخاب سطح خرد است و این برای عادت سازی معجزه می‌کند» و به نظر من تعیین سطح خرد برای انجام کارها، یک منبعِ امیدواری برای انجام کارها در سطح خوب و عالی است، تا جایی که روزی متوجه می‌شوی هر روز داری کارها را در سطح خوب و عالی پیش می‌بری، چون دلت گرم است به سطح خردی که تعیین کرده ای!

یکی از موضوعاتی که تا قبل از شرکت در دوره‌ی نظم شخصی برایم آزاردهنده بود و گاهی مثل یک درد مزمن توی همه‌ی وجودم می‌پیچید، اضطراب انتخاب و پناه بردن به موبایل برای رهایی از این اضطراب بود، که نه تنها این درد مزمن را آرام نمی‌کرد، بلکه هدر رفتن انرژی ذهنی، عذاب وجدان و حجم عظیمی از کارهای انجام‌نشده را به آن اضافه می‌کرد.

خاموش کردن موبایل برای ساعاتی در طول روز، قرار دادن آن بیرون از اتاق کار و اتاق خواب، اجرای برنامه‌ی خلوت سازی (خلوت‌سازی از کیف،میز و اتاق تا خلوت‌سازیِ برنامه‌های روزانه)، فکر کردن آگاهانه‌ی ۵ دقیقه‌ای بین انجام کارها و اجرای ایده‌ی «کات» (کات دادن به انجام کارهای بی‌حاصل برای کنترل ذهن)، از بهترین راهکارها برای من بود تا بتوانم از شر این درد مزمنِ نفرت انگیز رهایی پیدا کنم و بهره‌وری روزانه‌ام را بالا ببرم.

با خط‌خوردن هر یک از کارهایی که در دفتر برنامه‌ریزی نوشته‌بودم، بیش از پیش به تاثیر راهکارهای معجزه‌آسای دوره‌ی نظم شخصی پی می‌بردم و با پیشرفت هرچه بیشتر و اتمام پروژه‌ای که برای هدف ماه انتخاب کرده بودم، انرژی مضاعف می‌گرفتم.

نقطه‌ی اوج دوره‌ی نظم شخصی برای من، دریافت معنی درست و دقیق مفهومی به نام «شانس» بود! مفهومی که تا پیش از این فقط یک کلمه‌ی ذهنی بود برای من، یک مفهوم انتزاعیِ بی‌ارزشِ عامیانه، که هیچ اعتقادی به آن نداشتم. اما با تعریف جالب استاد و بیان شاخص‌های عملی هفت‌گانه برای شانس شگفت‌زده شدم و حالا برای من، شانس یک برنامه‌ی بزرگ توسعه‌ی فردی است، یک برنامه‌ی کاربردیِ عینی و نه انتزاعی!

 

سرش را آورد جلوی لپ‌تاپ و چند لحظه به مانیتور نگاه کرد. ابروهایش را بالا داد و گفت: «استادی که ساعت ۷ صبحِ ایام نوروز، با کت و شلوار توی دفتر کارش حاضر می‌شه و وبینار برگزار می‌کنه، باید هم این همه آدمِ مشتاقِ یادگیری نظم شخصی رو یک‌جا جمع کنه! حتی اگه محتوای جذابی هم توی این ۱۵ دقیقه ارائه نده»!

گفتم: «اولاً که محتوایی که توی این دوره ارائه می‌شه رو هیچ‌جای دیگه نمی‌شه پیدا کرد، این‌قدر که جالب و کامل و جذابه! دوماً کلاس ۱۵ دقیقه نیست، بخش اولش ۱۵ دقیقه است، بخش دوم کلاس، پرسش و پاسخه که بیشتر از یک ساعت طول می‌کشه و به اندازه‌ی چند جلسه‌ی مفید محتوای باارزش ارائه می‌شه»!

همین‌طور که ماسک را روی صورتش جا‌می‌داد گفت: «وقتی این‌قدر با اشتیاق تعریف می‌کنی، یعنی راضی هستی از این‌که توی دوره شرکت‌کردی. خداروشکر! خوشحالم که همونی شد که می‌خواستی» و خداحافظی کرد و رفت سر کار!

🖊️: راضِ کتاب‌باز

 

📍افتخار داشتم این یادداشت در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۰ در سایت استاد شاهین کلانتری، مدیر مدرسه نویسندگی منتشر شود👇

همونی که می‌خواستم…

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

10 پاسخ

  1. عالی ثبت کردید راضیه عزیز
    از خواندن تجربه ی لذت بخش شما لذت بردم و نسبت به این دوره ی ارزشمند، مشتاق.
    موفق باشید عزیزم

    1. سلام
      چقدر خوب تجربه این کلاس رو توصیف کردید. من به شدت به این کلاس نیاز دارم. کاش باز هم برگزار بشه. سپاس که تجربه خوبتون رو هنرمندانه در میان گذاشتید.

  2. سلام
    متن جالب و پر محتوا بود
    نکته جالب توجه برای من دو فالب بودن نوشته بود
    جایی که از کلاس و محتوای کلاس و اثر گذاری کلاس بر زندکی شخصی صحبت میشه سبک و قالب نوشته یه طوره و وقتی که به بیان خاطره بین نویسنده و نفر دیگه (همسر)پرداخته مشه یه دفعه سبک نوشتار و ادبیات تغییر پیدا میکنه خیلی جالب بود‌
    عالی احسنت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *