خال سیاه عربی را بهار دست گرفتم تا پیش از ایام ذیالحجه مطالعهاش را تمام کنم، نشد!
چرا نشد؟!
(با احترام به شاعرانگی جناب حامد عسکری)
چون خال سیاه عربی برای من سالادی از کلمات و توصیفاتی زیباست که یک شاعر در نثری که مینویسد، میتواند استفاده کند.
اما هر چه که باشد، هر چند خوشرنگولعاب، (به قول اساتید نوشتن) نوعی سالاد کلمه است! البته که سالاد کلمۀ یک شاعر، زیبا جلوه میکند اما مقبول… نیست!
در نگاه و نظر من سفرنامه، زبان سفرنامه میطلبد. هرچند که نویسندهاش شاعر باشد. هرچند که در میانۀ سفرنامهنویسی، نویسنده قصهگفتنش بیاید! من اما از او شرح سفرش را میخواهم، آنچنان که با او در سفرش همراه شوم. نه اینکه بازی کلمات در قلمش بارها و بارها من را به گوشهوکنار جهان ذهنیاش پرتاب کند. آنچه در ذهن نویسنده پیرامون هر چیزی غیر از آن سفر میگذرد در مسیر سفرنامهخوانی به منِ مخاطب ارتباطی ندارد. آن گوشهکناریهای ذهنش را در زمان دیگری میتواند با من به اشتراک بگذارد.
من با خواندن سفرنامه میخواهم سفرِ نرفتهام را دست در دست کلمات متناسب با این قالب روایی تجربه کنم. من آن سفر بهخصوص را انتخاب کردهام و در مسیر دارم پیش میروم. نمیخواهم هیچ کس و هیچ چیزی حواسم را پرت کند حتی نویسنده!
***
هرچند که نظرم آنچنان که باید به خال سیاه عربی مساعد نیست اما بارها از بین سطرهایش واژه برداشتهام به امانت و چند خط و چند صفحه پیرامون آن واژههای امانتی نوشتهام و آنها را به مالکیت متنهایم درآوردهام!
به شما هم پیشنهاد میکنم از کنار واژهها به سادگی عبور نکنید.
انس با واژهها معجزه میکند.
🖊️ راضیه نوروزی
آخرین دیدگاهها