داخل هواپیما به مقصد تهران، به مقصد آغوش مادر و پدرم، به این داستانِ کتاب رسیدم، داستان «کاش سودابه مُرده باشد» از کتاب «نام شوهر من تهران است».
با اینکه کمتر از یک ساعت مانده بود تا یک دل سیر مادر و پدرم را ببینم و مثل همیشه خیس اشکِ شوق شوم اما چشمهایم از همان لحظۀ خواندن این کلمات بیتاب شدند!
میگویند «دور بودن از مادر و پدر، آدم را میسازد.» راست میگویند! آدم را میسازد! «دور بودن از مادر و پدر، یک آدم همیشه نگران میسازد!»
دارم فکر میکنم اگر همان اهواز این داستان را میخواندم، چه بلایی سرم میآمد!
🖊️: راضیه نوروزی
آخرین دیدگاهها