زندگیمان به طور همزمان عادی و افسانهای است. زندگی میکنیم و میمیریم. به زیبایی یا پر از چینوچروک، پیر میشویم. دل چنان بزرگی داریم که همۀ اندوه و سرمای زمستانهایی را که در این دنیا به سر میبریم تاب میآورد. هم خودمان اهمیت داریم هم زندگیمان، اهمیتی بسزا و جزئیاتش چنان مهم که ثبت شوند. نویسندگان باید اینگونه بیندیشند و باید اینگونه قلم در دست بنشینیم: «ما انسانها اینجا بودیم و این گونه زیستیم.» بگذارید بدانند جهان بر ما چگونه گذشت. جزئیاتمان مهم است، اگر نه، پس چه چیز اهمیت دارد؟!
هر کس که روزگاری میزیست و یادنامهاش (آری، یادی از نامش) مهم است.
نام بردن چیزهایی که هستیم و جاهایی که زیستیم و نوشتن درباره جزئیات زندگیمان مهم است.
ما زیستهایم و لحظاتمان اهمیت دارند. نویسنده بودن یعنی همین: حمل کردن جزئیاتی که تاریخ را میسازد و همچنین توجه به قفسههای نارنجی کافی شاپ شهرستان کوچک خود!
ثبت جزئیات زندگیمان موضعی بر ضد شتابزدگی است! نویسنده باید به زندگی پاسخ مثبت گوید به تمام زندگی، از لیوان آب گرفته تا یک پاکت شیر نیمچرب یا سس گوجهفرنگی روی پیشخوان.
وظیفۀ ما این است که به همۀ چیزهای راستین زندگی قاطعانه آری بگوییم: به واقعیت راستین کسی که هستیم، به چیزهایی که میبینیم و میشنویم و…!
باید نویسندهای شویم که امور را همانگونه که هستند میپذیرد، با عشق جزئیات و چنان آری بر لب پیش برویم که «نه» نتواند در جهان به جا بماند. «نه»هایی که زندگی را بیاعتبار میکند و نمیگذارند جزئیات تداوم یابند.
پس نوشتن از جزئیات را دست کم نگیریم!
📝برداشتی از متن «اقتدار جزئیات» کتاب تا میتوانی بنویس/ نوشتۀ ناتالی گلدبرگ
🖊️: #راض_کتاب_باز
آخرین دیدگاهها